مجله اتاقک




   مجله اتاقک


   مجله الکترونیکی اتاقک
موضوعات مطالب
نويسندگان سایت
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها: 17


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




g.o.o.g.l.e..p.a.r.a.z.i.t

آگاهی ها

power By: otaghack-site.tk

درباره ما

ایمیل مجله : otaghack@gmail.com otaghack@yahoo.com
لينك

کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله

تبادل لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مجله الکترونیکی اتاقک و آدرس otaghack-site.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
لینکها
» اظهارات بی پرده یغما گلرویی در خصوص ترانه و ...

 

 

یغما گلرویی : حافظ هم اگر سانسور کند اشتباه کرده …


-«یغما گلرویی» برای خیلی از دهه شصتی‌ها، چهره‌ای تاثیر گذار و محبوب بوده که با ترانه‌ها و کتاب‌هایش، خاطرات رنگ و وارنگی در ناخودآگاه ذهن آن‌ها ترسیم کرد. کتاب‌ها و ترانه‌هایی که هر

 کدام از آن‌ها حرف دل خیلی‌ها بود و همین باعث شد آثار این هنرمند چه در قالب کتاب یا آلبوم موسیق، طرفداران فراوانی داشته باشد. اما در گذر سال‌ها، یغما با تغییر برخی جریانات اجتماعی، وارد فضاهایی شد که به مرور فاصله‌ای جدی بین او و دوستداران قدیمی‌اش را در پی داشت و حالا برخی همکاری‌هایش باعث شده که در داخل کشور ممنوع الکار باشد و دوستدارانش در حسرت آثار جدید این خواننده بمانند. حضور او در کنسرت جمعه شب رضا یزدانی، و آفتابی شدن‌اش در یک جمع رسمی بهترین بهانه‌ای بود که درباره همه این سال‌ها با او گپ بزنیم. 

*بعد از اتفاق‌هایی که در یکی دو سال اخیر بین تو و رضا یزدانی افتاده بود و جنجال‌های فراوانی که پیش آمد، حضور تو در کنسرت جمعه شب این خواننه در برج میلاد باعث شد دوستداران قدیمی شما به این فکر بیفتند که سوء تفاهم‌ها حل شده و باز هم یغما و رضا قرار است با هم همکاری کنند.

من هیچ‌وقت با رضا قهر نبوده‌ام. نه با رضا و نه با آدم‌هایی که‌گاه و بیگاه از آن‌ها انتقاد کرده‌ام. چون ماجرای رفاقتم با رضا بیشتر از بحث‌های کاری برایم محترم است. آن چیزی که شما اسم سوتفاهم رویش می‌گذارید هم انتقادهایی بوده که من به رضا داشتم و دارم همچنان اما الان فقط مثل یک دوست به‌اش نگاه می‌کنم و نه کسی که مجری ترانه‌هایم بوده. در این مدتی که می‌گویید هم با رضا ارتباط داشتم و دوست بودیم و هستیم. البته قطعن نه به تنگاتنگی و با دغدغه‌های سابق. کنسرت رضا هم که تو این مدت همیشه می‌خواستم بروم و به یک سری دلایلی نشده بود ویا من ایران نبودم و الی‌آخر.. درباره همکاری مجدد من و رضا باید بگویم که بخشی از این ماجرا نه دست من است و نه دست رضا. چون ظاهرا در ایران همچنان ممنوع الکار هستم و رضا حتا اگر بخواهد هم نمی‌تواند اسم من را روی اینسرت آلبومش بیاورد. اگر هم قرار باشد بدون اسم کار‌هایم را واگذار کنم، باز برخی ماجرا‌ها پیش می‌آید که من نمی‌خواهم واردشان شوم. نه با رضا، و نه با اکثر آدمهایی که در ایران کار می‌کنند. به هر حال رضا خوشبختانه هر روز در کارش پیشرفت می‌کند و به آن چیزی که می‌خواست رسیده و گمان نکنم به ترانه‌های من احتیاجی داشته باشد. تنها می‌توانم برایش آرزوی موفقیت کنم. 

*لحظه معرفی تو در سالن کنسرت رضا هم مردم به شدت از حضورت استقبال کردند و ظاهرا هنوز خیلی‌ها طرفدار تو‌اند.

البته ماجرا این است که در کنسرت‌های ایران مردم برای همه جیغ می‌زنند و تشویق می‌کنند! طرفدار داشتن، یا نداشتن چیزی نیست که من بخاطر آن کار کنم ولی در کل همیشه ممنون مخاطبینم بودم و هستم. شاید لذت بخش باشد ولی ثابت شده که در مدت زمان کوتاهی همان‌هایی که برای تو دست می‌زنند و هورا می‌کشند، می‌توانند به دشمنانت تبدیل شوند و علیه تو باشند. در ایران ما نگاه یا سیاه ویا سفید داریم، یا با ما و یا بر ما. یا مطلقا دوستت دارند و یا مطلقا از تو متنفرند. ولی در این بین کسانی هم پیدا می‌شوند که قدر و دلیل حرف‌ها و دغدغه‌های آدم را بفه‌مند و هواداری‌اش کنند. 

*ولی خیلی از دهه شصتی‌ها با تو و کار‌هایت خاطرات و نوستالژی‌های فراوانی داشته‌اند و دیدن تو و رضا در یک جمع برایشان لذت بخش بوده.

قطعا. من هم این را می‌دانستم و با آگاهی از این موضوع به سالن رفتم و از آن‌ها و تشویقشان ممنونم. 

*کارهای جدید رضا یزدانی را چطور می‌بینی؟ اگر قرار باشد با آثار قدیمی‌تر مقایسه‌شان کنی؟

ببین چون خود من در گذشته با او کار کرده‌ام و اگر الان قرار باشد درباره اثار جدیدش نظر بدهم برداشت‌های جالبی نخواهد شد. ولی در کل رضا از لحاظ تنظیم موسیقی خیلی پیشرفت کرده. مخصوصا در مقایسه با آلبوم «هیس» خیلی پیشرفت کرده. ولی در اکثر لحظه‌های کنسرت، من یک تم واحد می‌شنیدم و بخشی از ترانه‌ها «مونوتون» بود. هم از لحاظ کلامی و هم موسیقی. در آلبوم‌های جدید تعداد کارهای خوب رضا در مقایسه با کارهای قبلی یک به پنج است. مثلا «کافه بهشت» را خیلی دوست داشتم. «سینما» را هم همینطور. یا «بدون تو هیچم» را تا نصف ترانه خیلی لذت بردم. مشکل آثار جدید رضا این است که در کارهای آخرش فقط در حال صحبت کردن با یک «تو» است. دنیا فراموش شده و فقط رضا مانده و آن «تو». این مرگ یک خواننده است به نظرم. آن هم برای خواننده‌ای مثل رضا که در دو آلبوم اولش سرشار از تنوع موضوعی است. خاص بودن رضا به همین چیز‌ها بود که در کارهای عاشقانه‌اش هم هرگز وارد ابتذال «تو رفتی من ماندم و بدبخت شدم» نمی‌شد. الان برعکس شده و در هر آلبوم فقط یکی دو تا ترانه با موضوع خاص دارد و آن خاص‌ها هم اغلب دستمالی شدهٔ کارهای قدیمی‌تر خود رضا هستند. امیدوارم رضا در آلبوم‌های بعد خود را از مردآبِ این نوع ترانه‌ها بیرون بکشد. 

*کمی هم درباره معضلات ترانه‌های امروزی صحبت کنیم. اگر قرار باشد درباره این معضلات صحبت کنی، سر فصل‌های صحبت‌هایت چیست؟

قبل از هر چیز باید درباره ترانه نوشتن باید حرف بزنیم. معضل اصلی این است که ترانه سراهای امروزی هیچ ربطی به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، ندارند. یعنی اکثرا با این موضوعیت که «تو رفتی و من بدبختم» می‌نویسند. صد البته با تعابیر شاعرانه امروزی‌تر اما موضوعیت و محوریت همینی است که من گفتم. این را نباید فقط به گردن ترانه سرا‌ها انداخت. بخش عمده این معضل به مرکز موسیقی و کار‌شناسان آن بر می‌گردد. یعنی مثلا جدیدن می‌گویند که ترانه سرا درباره حتی فقر هم نمی‌تواند ترانه بنویسد چون محکوم به سیاه‌نمایی می‌شود. استدلالشان هم این است که با توجه به فشار تحریم‌ها و... پرداختن به این موضوع سیاسی است! یعنی تو درباره فضایی که دچارش هستی هم نمی‌توانی بنویسی. این فاجعه ست. من همیشه گفته‌ام که اگر در مرکز کار‌شناسی و مجوز ترانه در دفتر موسیقی را ببندند، ترانه به طرز باور نکردنی‌ای رشد می‌کند و سطح آن بالا می‌رود. 

*یغما کارهای ۵۰ سال قبل هنوز برای خیلی‌ها دوست داشتنی و لذیذ است ولی ترانه‌های امروزی بسیار تاریخ مصرف دار شده و بیشتر از یک ماه جدید‌ترین کار‌ها را نمی‌شود دوست داشت. تو دلیل این ماجرا را در چه چیزی می‌بینی؟

نبود شاعرانگی در ترانه‌ها. مثلا نوشتن ترانه‌های عاشقانه فرمولی شده. مدلی که «روزبه بمانی» به آن روی آورد و دنباله رو‌های فراوانی را هم بوجود آورد. دلیل استقبال از این سبک این است که راحت است. فرمول دار است. «من، تو، دوری، خانه، رویا، حس و...». این کلمات را پشت سر هم می‌چینند و جلو می‌روند. موضوع این است که این جریان فرمول دار شده و تو می‌توانی با همین دایره ۵۰ واژه‌ای، دو هزار ترانه بنویسی. شاعرانگی که برود، ترانه تاریخ مصرف دار می‌شود و همینی می‌شود که می‌بینیم. 

*همین ماجرا مخاطبان موسیقی را بد سلیقه نکرده؟ باعث نشده سطح توقعاتشان پائین بیاید.

بد سلیقگی نیست. ببین یک سری از کارورزان ترانه امروزی، در حال ارایهٔ ترانه‌هایی به سبک و سیاق مریم حیدرزادهٔ ده سال پیشند که خودشان آنرا مسخره می‌کردند ولی باید بگویم آثار مریم خیلی شاعرانگی بیشتری داشت و دلنشین‌تر خیلی ترانه‌های فرمولی امروزی است. حداقل یک چیزی داشت. ولی دوستان‌‌ همان سادگی را این روز‌ها به نام ترانه نوین وارد دایره انتخاب مخاطب کرده‌اند و داعیه بنیان گذاری سبکی جدید را هم دارند.‌‌ همان ترانه‌هایی که «مریم حیدرزاده» می‌خواند را این روز‌ها با صدای خواننده‌های سن و سال دار قبل از انقلاب می‌شنویم. این یعنی بحران هویت. یعنی چون فلان کس آن را خوانده به عنوان ترانه نوین می‌شنوی و باورش می‌کنی. 

*چه راهکاری برای این معضل داری؟

فقط بسته شدن در مرکز کار‌شناسی ترانه در دفتر موسیقی. تو فکرش را بکن خواننده‌ای ۵۰ تا از ترانه‌های من را انتخاب می‌کند و می‌خواهد روی آن‌ها کار کند. ۳۰ تای اولش را که به دلایل چهارچوب‌های دفتر موسیقی رد می‌کنند و نمی‌تواند بخواند. مثلا در یک ترانه عاشقانه چون کلمه «آغوش» استفاده شده، رد می‌شود یا موارد مشابه. ته مانده ترانه‌هایی هم که مجوز می‌گیرند قطعا تعابیر آن چنانی شاعرانه ندارند و همین باعث می‌شود سطح آثار پائین بیاید. همه می‌نالند که این سایه ممیزی و نظارت، سلیقگی است. من می‌گویم چرا اصولا باید نظارتی به کار هنری صورت بگیرد؟ بهانه می‌آورند که زمان قبل از انقلاب هم مشیری و سیمین بهبهانی و نادر‌پور و شهیار قنبری هم در شورای شعر، آثار را ممیزی می‌کردند و این اتفاق صرفا مال این دوره نیست. من می‌گویم در آن دوره هم اشتباه بوده و چون در آن زمان این اتفاق افتاده دلیل نمی‌شود ما هم گرفتار قوانین آن دوره باشیم. امیر هوشنگ ابتهاج هم سردسته همه آن‌ها در زمان گذشته بوده و کلا فعل، فعل اشتباهی بوده. توجیح جالبی نیست که چون خیلی از پیشینیان شعر و ترانه دست به سانسور در شوراهای نظارتی می‌زدند ما هم از آن‌ها پیروی کنیم. سانسور آثار دیگران کار اشتباهی‌ست حتا اگر حافظ این کار را کرده باشد. 

*می‌خواهم درباره مافیای بازار ترانه در ایران صحبت کنی. جریان جوری شده که در ایران برای تولید هر آلبومی، کانال‌های انحصاری برای ارائه ترانه بوجود آمده و عده‌ای خاص در راس این ماجرا قرار دارند که به قول معروف «مافیای» ترانه را بوجود آورده‌اند. اگر با آن‌ها همکاری نکنی موفق نخواهی شد و باید به قول معروف در تیم آن‌ها باشی تا بتوانی کار خوب گیرت بیاید. افرادی چون عبدالجبار کاکایی، افشین یداللهی، روزبه بمانی، بابک صحرایی یا...

در مورد این آدم‌ها نظر دادن مشکلی را حل نمی‌کند اما باید تک تک صحبت کرد. آقای کاکایی از جریانهای اجتماعی اتفاق افتاده در سالهای اخیر بیشترین استفاده را کردند و در دوره‌ای که همه ترانه سرا‌ها ممنوع الکار بودند، ایشان خیلی زود رنگ عوض کردند و ترانه‌های آثار تلویزیونی را به انحصار خود در آوردند. مردم هم که چند بار اسم یک نفر را بشنوند، فکر می‌کنند که دیگر همه چیز تمام شده و ایشان لابد ترانه‌سرای خوبی هستند که کارشان مدام از تلویزیون پخش می‌شود و این و آن کار‌هایش را می‌خوانند. دیگر نمی‌دانند همه خواننده‌ها مجبور بوده‌اند برای کارهای تلویزیونی کار ایشان را بخوانند. ایشان تا سه سال پیش ترانه‌ای ننوشته بودند و ادعایی هم نداشتند ولی حالا انجمن هم دارند و... مسئولین فرهنگی آمدند و این آقایون را برای مدیریت این بخش هنری از پشت پرده حمایت کردند و به یک باره همه با هم دوست از آب درآمدند. از میرشکاک و سبزواری گرفته تا روزبه بمانی همه زیر یک سقف گرد آمدند. همه صاحب و منتقد نشست‌های تخصصی شدند. این سرقفلی را هم گرفته‌اند و دارند جلو می‌روند. من این را مافیا نمی‌بینم. من نام «ترانه دولتی» رویش می‌گذارم. ترانه‌هایی بی‌خطر و توسری‌خورده‌ای که مسئولین فرهنگی دوست دارند برای خالی نبودن عریضه باشد و از آن حمایت می‌کند. معلوم است که «روزبه بمانی» را به خاطر ترانه تیتراژ «دیروز، امروز، فردا» هم شده از من بیشتر دوست دارند، کاکایی که از خودشان است و بر خودشان نیست. حتما همین طور است. ولی در مورد بابک، یا افشین من این طور فکر نمی‌کنم. سیستم کاری بابک را که دفتر زده و آگهی می‌دهد که آلبوم جمع می‌کنیم و حمایت تبلیغاتی می‌کنیم و... من دوست ندارم و گمان می‌کنم این کار به ترانه او ضربه می‌زند و زیاد کارکردن و آلبوم بستن جلوی خلاقیتش را می‌گیرد. افشین یدالهی هم در این سال‌ها با خون دل آن انجمن را حفظ کرده و با اینکه به نوع اداره آن نقد دارم اما باور نمی‌کنم از سمت و سویی هدایت شود. اگر اینگونه بود مجبور نمی‌شد به برگزاری ماه به ماه جلسات قناعت کند.

*بگذریم، چندین سال پیش که تو کار‌هایت، در جامعه گل کرده بود، خیلی‌ها اعتقاد داشتند که مثلث طلایی تاریخ ترانه (ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفرار و شهیار قنبری)، ضلع جدیدی به نام «یغما گلرویی» پیدا کرده. ولی تو به مرور مسیرت را عوض کردی و دغدغه‌های اجتماعی تو را از فضاهای عاشقانه کار‌هایت دور کرد تا خیلی‌ها اعتقا داشته باشند تو در میانه راه جا ماندی. موافق حرف من هستی؟

صد در صد. ببین من اصلا دوست ندارم ترانه اجتماعی بنویسم ولی موضوع این است که تو در یک جامعه‌ای زندگی کنی که روزنامه‌ها کار خودشان را می‌کنند. یعنی بیانگر مشکلات جامعه باشند. در آنجامعه اگر تو ترانه اجتماعی بنویسی، مریضی. اصلا به تو چه ربطی دارد؟ ولی وقتی در جامعه‌ای هستی که مطبوعات با هزاران باید و نباید کار می‌کنند، معتقدم که صد در صد این وظیفه، بر عهده هنرمند است. بخشنامه‌ای صادر نشده که همه به این ورطه بروند و هر کس از مشکلات ننویسد خائن است ولی من ترجیح دادم به خودم و اعتقاداتم پشت نکنم. من نمی‌توانم وقتی در خیابان آگهی «حراج کلیه به دلیل مشکلات مالی» را می‌بینم، برویم و ترانهٔ عاشقانه بنویسم. این کار خیانت به خودم و مخاطبم است و عذاب‌ام می‌دهد. این ماجرا برای من در آمدی ندارد و فقط موجب ممنوع الکاری می‌شود که البته ممنوع‌الکاری این روز‌ها شرف دارد به کار کردن به هر قیمت و بی‌هر قیمتی در چهارچوب‌های ارائه شده از دفتر موسیقی. ولی حداقل خیالم راحت است که مثل دوستانی که دیروز شعار می‌دادند و الان در تلویزیون‌اند و کار می‌کنند و وضعشان توپ شده، نبوده‌ام. تکلیف‌ام با خودم روشن است. 

*می‌گویند یغما از اینکه مهر ممنوع الکاری روی اسمش خورده راضی است و اصلا خودش این ماجرا را دوست دارد.
کاش آنهایی که این طور فکر می‌کنند جای من بودند و می‌فهمیدند چقدر بی‌پولی و بدبختی‌های ممنوع‌الکاری به آدم می‌چسبد! (می‌خندد). ولی واقعا این طور نیست اما الان بعد از این چهار سال اگر از مرکز موسیقی بخواهند که برای حل مشکلات پیششان بروم تا مشکلات حل شود، من نمی‌روم. در این ده پانزه سال به اندازهٔ کافی به شعورم توهین شده که دیگر آثار خودم را برای مجوز پیش اساتید آن مرکز نبرم. آن‌ها چون هنوز فرهنگ محاوره‌ای امروز جامعه را درک نکرده‌اند و هنوز از «مرا ببوس» جلو‌تر نیامده‌اند. شعرهای من را از روی کاغذ هم نمی‌توانند بخوانند و وقتی خودم برایشان می‌خوانم هم متوجه اصل مفهوم کار‌ها نمی‌شوند. این را من توهین به استعداد‌ها و شعور و نبوغ ترانه‌سرا می‌دانم. تا وقتی اوضاع همین طور است من اصلا میلی به مجاز شدن و ارائه ترانه‌هایم به خانه سالمندان دفتر موسیقی ندارم



"منبع:روزنامه تماشا"

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نويسنده : ADMIN | تاريخ : برچسب:گفتگو,مصاحبه,یغما گلرویی, | نوع مطلب : <-CategoryName-> |

» عناوين آخرين مطالب